Web Analytics Made Easy - Statcounter

گروه خانواده:بی‌شک شهادت سردار سلیمانی برای همه مردم کشور خبری تلخ و داغی سنگین بود به مناسب ایام شهادت حاج قاسم  از مخاطبان خبرگزاری فارس درخواست کردیم تا حال و هوای خانه و خانواده  شان را پس از شنیدن خبر شهادت سردار برایمان روایت کنند. آنچه در ادامه می‌خوانید روایت یکی از مخاطبان فارس از حس و حال خانه شان پس از شهادت حاج قاسم سلیمانی است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

 

مخاطب خبرگزاری فارس اینطور می‌گوید: «خواستم بگویم تصور کنید صبح جمعه با یک خبر بد روزتان شروع شود اما یک لحظه به خودم تلنگر زدم صبح  آن روز برای همه ما مثل هم آغاز شد. تلخ، سرد و غمی که بیش از گنجایش ما بود. 

 

ساعت حدود هفت، هفت و نیم صبح بود که با صدای تلویزیون از خواب بیدار شدم. نمی‌توانستم از تخت خوابم دل بکنم آن هم یک روز تعطیل که دوست داشتم بیشتر استراحت کنم بلند شدم که صدای تلویزیون را کمتر کنم و دوباره بخوابم. همانطور خواب و بیدار  از اتاقم رفتم بیرون. پدرم نشسته بود رو به روی تلویزیون و اخبار تماشا می‌کرد سلام کردم و صبح بخیر گفتم نه جوابی داد و نه نگاهم کرد.فکر کردم شاید بخاطر صدای بلندِ تلویزیون صدایم را نشنیده. بلدتر گفتم:«بابا می‌شود صدای تلویزیون را کم کنی؟» دوباره نه چیزی گفت و نه نگاهم کرد جلوتر رفتم حدقه اشکی در چشمانش سرگردان بود و لبانش را محکم به هم می‌فشرد تا نکند اشک از چشمانش سرازیر شود. شاید اولین باری بود که پدرم را آنطور می‌دیدم و چقدر سخت است برای یک دختر اضطرار پدر!

 

سر برگرداندم که ببینم چه چیزی اینطور  آشفته اش کرده، همین که  اسم حاج قاسم را با پیشوند شهید دیدم دلم ریخت. دیگر هیچ کلمه‌ای بین ما رد و بدل نشد و فقط صدای گوینده اخبار بود که شنیده می‌شد. 

«سردار سرافراز اسلام حاج قاسم سلیمانی پس از عمری مجاهدت بامداد امروز توسط بالگردهای آمریکایی...» دل شنیدن ادامه جملات گوینده اخبار را نداشتم،دویدم در اتاقم. کم‌کم بقیه اعضای خانواده هم از خواب بیدار شدن و صدای بغض هایی که می‌شکست در خانه غم زده مان می‌پیچید.

پناه آورده بودم به اتاقم دلم نمی‌خواستم چیزی از اخبار بشنوم و یا تصویری از شهادت سردار ببینم. راستش را بگویم تحملش را نداشتم مقاومت می‌کردم و می‌گفتم که نه دروغ است. حتی تلفن همراه هم دست نمی‌گرفتم شبکه های مجازی پر بود از عکس لبخند سردار و چه عکسی؛آتشی بود بر جگر سوخته مان! 

 

دوستانم زنگ می‌زدند و گریه می‌کردند اما من نمی‌توانستم! عادت دارم وقتی اتفاق بدی بیفتد شوکه می‌شوم و نمی‌توانم گریه کنم. مادرم مدام راه می‌رفت و می‌گفت:حیف،حیف! پدرم هم همانطور ماتم زده بود سعی می‌کردم با او چشم در چشم نشوم. دختر که باشید پدر می‌شودپناه دل غمگین‌تان اما چهره‌ غمزده اش نه تنها پناه نبود بلکه آتشی بود بر جانم!

حس می‌کردم آن روز تمام نمی‌شود کلافه شده بودم. تا صبح صدای مداحی از خانه ما می‌آمد. پدرم چند دقیقه یک بار بغضش می شکست و بلند بلند گریه می‌کرد.هیچ کس، حس و حال هیچ کاری را نداشت انگار زمان در همان ساعت متوقف شده بود. 

 

نمی‌دانم چرا اما در تمام طول روز برایم حس و حال خیمه های اباعبدالله و زنان و کودکانی تدایی می‌شد که در بیابان های کربلا خیمه برپاکردند و حالا خبر شهادت عباس«ع» را برایشان آورده اند. دست جدا شده از پیکر،ذوالفقار رهبر و پیکری که دور از وطن به شهادت رسیده بود، همه این ها تلنگری بود تا دلم را راهی حرم سقا کند.

بلاخره آن روز با تمام تلخی‌اش تمام شد و آن شب دلمرده سفیدی صبح را دید. برای کاری قرار بود بروم بیرون، بلند شدم و لباس مشکی به تن کردم بلاخره عزیز از دست داده بودیم آن هم چه عزیزی! کوچه و خیابان ها پر بود از عکس لبخند سردار و من همچنان مقاومت می‌کردم از پذیرفتن این خبر تلخ.

در تمام طول مسیر نگاهم را از عکس های حاج قاسم می‌گرفتم و در دلم می‌گفتم:«حالا نمی‌شد این عکس سردار را استفاده نکنند؟ یک عکس با اخم و جدیت می‌گذاشتند نه با این خنده‌‌ی آرامش بخش این خنده دلربا و این خنده دلنشین!

 

در همین فکرها بودم که اصلا متوجه نشدم چ زمانی به ایستگاه مترو رسیدم. مترو هم حال و هوایش مثل همیشه نبود، چهره های مردم نشان از غم داشت و سکوت شان گویای تلخی این روزها بود. خودم را با هر چیزی که می‌شد سرگرم کردم تا از خاطرم برود این لحظه هایی که سنگینی اش بیش از تحمل من بود. قطار رسید. شاید اولین باری بود که از رسیدن قطار این قدر خوشحال می‌شدم حس می‌کردم آمده تا من را از آن حال و هوای تلخ ایستگاه نجات دهد.

هنوز یک پایم را نگذاشته بودم داخل قطار که مداحی «ای کشته دور از وطن» محمود کریمی در ایستگاه پخش شد پاهایم قفل شده بودند و نمی‌توانستم حرکت کنم. خانمی صدایم کرد:خانم سوار نمی‌شوی؟ 

 

با همه‌ی توانم خودم را کشیدم عقب. مداحی‌پخش می‌شد و من دیگر توان مقاومت نداشتم توان انکار نداشتم. نشستم گوشه ای از ایستگاه روی زمین و چادرم را کشیدم روی سرم. بلاخره بغضی که از روز قبل ماند بود در گلویم و داشت خفه ام می‌کرد شکست. بلند بلند گریه می‌کردم مگر چقدر توان داشتم؟!

چقدر شباهت بود بین این مداحی وحاج قاسم با خودم زمزمه می‌کردم:«ای کشته دور از وطن وای...ای تشنه صدپاره تن وای... ای بی کفن وای.» یک دل سیر نشستم و گریه کردم و بعد برگشتم خانه حتی دلم نمی‌خواست هیچ جا بروم!»

 

انتهای پیام/

 

منبع: فارس

کلیدواژه: شهید سردار سلیمانی حاج قاسم شهادت سردار ذوالفقار رهبر شهادت سردار حاج قاسم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۰۴۱۳۹۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

چرا سردار سلیمانی با شهید شدن بابا پنجعلی در سریال پایتخت ۵ مخالفت کرد؟

احسان محمدحسنی، مدیر سازمان هنری رسانه‌ای اوج در کتاب سلیمانی عزیز ۲، صفحه ۱۹۴ به خاطره جالبی از نگاه سردار سلیمانی فرمانده وقت نیروی قدس سپاه به سریال پایتخت ۵ و سکانس‌های مربوط به داعش اشاره دارد. هم چنین سیروس مقدم کارگردان این سریال خاطراتی از ساخت این قسمت‌ها دارد. این روز‌ها که پخش این سریال پرمخاطب در شبکه‌ای فیلم به قسمت‌های حساس حضور خانواده نقی معمولی و همراهانش در سوریه و درگیری با داعش رسیده بد نیست این خاطرات شیرین را مرور کنیم.

سردار سلیمانی هماهنگ کرد تا عوامل فیلم با اسیران داعشی صحبت کنند

همشهری نوشت:در کتاب کتاب سلیمانی عزیز ۲ به نقل از مدیر سازمان هنری رسانه‌ای اوج می‌خوانیم: وقتی قرار شد پایتخت ۵ ساخته شود، تیم را بردیم دیدار حاج قاسم. حاجی خیلی کمک کرد تا بچه‌ها با فضای سوریه و مدافعین حرم آشنا بشوند؛ حتی هماهنگ کرد با یکی دوتا اسیر داعشی صحبت کنند. فیلم‌نامه که نهایی شد، یک روز صبحانه مهمان حاج قاسم شدیم. همین که فهمید آخر سریال قرار است بابا پنجعلی شهید شود و در کربلا یا مشهد خاکش کنند، گفت: «فیلم‌نامه رو عوض کنید، همه این خونواده باید صحیح و سالم برگردن ایران.» کارگردان و نویسنده با تعجب نگاهی کردند و گفتند: «نمیشه! ما می‌خوایم قصه این‌طور تموم بشه.» حاجی وقتی دید قبول نمی‌کنند، غیرتمند گفت: «مگر ما مرده باشیم که یکی از این خونواده به دست داعش شهید بشه!

نظر سردار در خصوص ساخت «پایتخت ۵» مثبت بود

سیروس مقدم کارگردان خلاق و خوشفکر این سریال در خصوص این سری از مجموعه پایتخت در یک گفت و گویی مطبوعاتی می‌گوید: پرمخاطبترین فصل سریال پایتخت (فصل پنجم) را تولید کردیم که حملات زیادی هم به آن شد. این سریال با توصیه حاج قاسم سلیمانی ساخته شد. نظر سردار در خصوص ساخت «پایتخت ۵» مثبت بود و فقط یک نگرانی داشتند که انتهای قصه چه می‌شود که ما گفتیم خانواده نقی با رشادت و جانفشانی خودشان را از مهلکه جنگ نجات می‌دهند و در نهایت یک بالگرد سوری این خانواده را از مخصمه نجات می‌دهد. سازمان اوج همفکر و ناظر بر کار بود و قسمت به قسمت فیلمنامه، هم به اوج و هم تلویزیون داده می‌شد و کاملا هماهنگ بودیم... یک صبح زود خدمت‌شان (سردار سلیمانی) رسیدیم، زیرا می‌خواستند سرشان خلوت‌تر باشد و مفصل صحبت کنند. من از فحوای کلامشان متوجه شدم پایتخت‌های دیگر را هم دیده‌اند. ایشان نظراتی داشتند که بحق هم درست بود. ضمن این‌که به ما مشاورانی برای کار معرفی کردند و فقط نگران فینال قصه بودند که قهرمانان نجات پیدا کنند.

جلسات مفصلی با فرماندهان داشتیم

مقدم در ادامه می‌افزاید: بار‌ها من و محسن تنابنده جلسات مفصلی با رده‌های بالای عملیات سوریه داشتیم و پای خاطرات آنها نشستیم و نوشتیم، حتی خودم یک بار پیش سردار سلیمانی رفتم و راجع به پایتخت و داعش صحبت کردیم ...

حضرت‌آقا همه را خوشحال کردند

این کارگردان در ادامه می‌افزاید: حضرت آقا در صحبت‌هایشان تاکید کردند به رئیس وقت سازمان صدا و سیما سفارش کرده‌اند نمونه سریال‌هایی مثل پایتخت ساخته شود که روایتگر یک خانواده متدین، ایرانی و بافرهنگ است و گفته بودند، چرا از این سریال‌ها کم ساخته می‌شود؟ من حرف آقا را به عوامل رساندم و خیلی خوشحال شدیم که ایشان حتی حرف‌های نهفته در سریال را کشف کرده‌اند و تاکید داشتند در پایتخت ۲ خیلی خوب به حق‌الناس پرداخته‌ایم. شنیدن این حرف‌ها خیلی حالمان را خوب کرد.

سیروس مقدم، کارگردان شناخته شده تلویزیون است. او بعد از ساخت مجموعه‌های پرمخاطب تلویزیونی همچون پایتخت، روز‌های زندگی، نرگس، تا ثریا، چک برگشتی، بچه‌های نسبتا بد، مدینه، میکائیل، علی‌البدل و... نشان داده که رگ خواب مخاطب را بخوبی می‌شناسد و می‌داند از چه زاویه‌ای به دغدغه‌های مردم نگاه و آن را از قاب دوربینش به بهترین شکل ثبت کند.

منبع: خبرآنلاین 

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

دیگر خبرها

  • ماجرای اظهار نظر سردار سلیمانی در سریال پایتخت ۵
  • چرا صدای جنبش‌های دانشجویی عربی در حمایت از فلسطین بلند نمی‌شود؟
  • چرا سردار سلیمانی با شهید شدن بابا پنجعلی در سریال پایتخت ۵ مخالفت کرد؟
  • تشییع و تدفین چهار شهید گمنام در ایام شهادت امام صادق(ع) در استان کرمان
  • کرمان در ایام شهادت امام صادق(ع) میزبان شهدای گمنام است
  • تشییع پیکر ۲ شهید گمنام در قم
  • تشییع دو شهید گمنام در ایام شهادت امام صادق (ع) در قم
  • مردمی کردن بازسازی عتبات، ایده‌ شهید حاج قاسم سلیمانی بود
  • (عکس) سردار سلیمانی و هوگو چاوز، امام مهدی و حضرت مسیح
  • (عکس) سردار سلیمانی و هوگو چاوز، امام مهدی و حضرت عیسی